رادين رادين ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

نی نی آزی و بابا منصور

پیشرفت های رادینیییییی

سلام پسر خوبم مامان جون نمی دونی چقدر دوستت دارم و چقدر دلم می خواد همیشه خوشحال و شاد باشی و آینده خوبی داشته باشی عزیزم. جیجر مامان ولی تو بابایی رو بیشتر از من دوست داری و همه اش می گی بابا!!! دست می ندازی دور گردنش و فقط اونو می بوسی و می زاری ببوستت. نامرد. هرچند من خوشحالم که انقدر بهش وابسته ای و بهم محبت دارین. اصلا هم حسودیم نمی شه. دلم می خواست پسرم بیشتر بابایی بشه تا مامانی. بوس جیجر مامان. هر چی هم که می خوای اگه نتونی منظورتو بهمون بفهمونی به زبون آلمانی می گی ناین !!! خخخخخخخخخخ واست دستکش گرفتیم خیلی کوشولون عاشقشونی و می گی دس که یعنی دست کش رو تنم کن. می گی ماشی  یعنی ماشین و قون قون یعنی صدای ماشین. از اعداد ب...
26 آذر 1392

تولدت یه سالگیت مبارک عزیزمممممممممممممممممممممم

عشقممممممممم 5 شنبه ١٨ مهر ١٣٩٢ تولد یک سالگیت بود که البته بخاطر مریضیت مختصر گرفتیمش همراه عمو اینا و عمه میترا و مامان مهین و بابا باقر و بچه ها.  قربونت بشم انشا الله هزار ساله بشی منو بابا عاشقتیم عزیزم. می پرستیمت البته بعد از خدا!!! یه خورده نا آروم بودی ولی با بچه ها خیلی خوشحال بودی. می بوسیمت هزارررررررررررر تا   تولدت مبارکککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککک حالا بعد عکسهاتو می زارم تو وبت. قرار هم هست اگه خدا بخواد ببریمت آتلیه. جون دلم   ...
25 آذر 1392

پسر نازنینم

    سلام عزیزم یه مدته دیر به وبت سر می زنم. ببخشید خیلی سرم شلوغه.  عشق مامانی دیگه داره واسه خودش مردی می شه.      جون دلم. ولی تازگی ها یاد گرفتی بدجور جیغ می زنی. آخه چرا مامان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ لوس شدی نه.                 فهمیدی وقتی جیغ می کشی منو بابایی تسلیم می شیم نامرد؟       قربونت بشم. چند شب پیش بردیمت دسته ی عاشورای حسینی خیلی تعجب کردی تازه وقتی سر و صدای تبل و سنج و ... رو شنیدی دستتو می رقصوندی فکر کردی آهنگه خخخخخخخخ عشقم همچین زل زده بودی به دسته و پرچم و ... که اگه تا یک ساعت دیگه هم نگهت می داشتیم تکو...
25 آذر 1392

بیماری سختتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت رادین جان

عزیز مامان الهی برات بمیرم چی کشیدی این چند روز. مامی جون از بعد از ظهر روز ٣ شنبه یه ویروس لعنتی باعث شد دچار اسهال استفراغ تب و دل پیچه و ......... شدی پدرمون در اومد ٢ روز بیمارستان بستری شدی منو بابایی بالا سرت گریه کردیم، پیر شدیم، آب شدیم. هییییییییییییییییییییییییییییییییییی نمی دونی چه روزایی داشتیم./ بعدش با رضایت خودمون مرخصت کردیم گفتم بیمارستان نمونی بدتر نشی مریضی های دیگه نگیری خودم یه هفته است دارم ازت مواظبت می کنم ولی هنوز اسهالت بد نیومده بقول مامان مهین دارم چکشی بهت او آر اس می دم با سرنگ بهت دارم و آب و شیر و ... می دم. انقدر این روزا کثیف کاری کردی از اسهال و استفراغ و من لباس و ملافه و زیر انداز و... شستشو کردم ک...
11 آذر 1392
1